_برفستان_صائب تبریزی

 

ز بی عشقی بهار زندگی دامن کشید از من

وگرنه همچو نخل طور آتش می چکید از من

 

ز بی دردی دلم شد پاره ای از تن،خوشا عهدی

که هر عضوی چو دل از بی قراری می تپید از من

 

به حرفی عقل شد بیگانه از من، عشق را نازم

که با آن بی نیازی ناز عالم می کشید از من

 

چرا برداشت آن ابر بهاران سایه از خاکم؟

زبان شکر جای سبزه دایم می دمید از من

 

نگیرم رونمای گوهر دل هر دو عالم را

به سیم قلب نتوان ماه کنعان را از من

 

تو بودی کام دل ای نخل خوش پیوند، جانم را

نپیوندد به کام دل، ترا هر کس برید از من 

 

ز بس از غیرت من کشتگان را خون به جوش آمد

چراغان شد ز خون تازه خاک هر شهید از من

 

ز انصاف فلک دلسرد غواصی شدم صائب

ز بس گوهر برون آوردم و ارزان از من

 

 

*****************************************

 


برفستان صائب ,صائب تبریزی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اسپید پنالتی گوگل دانلود آهنگ و فیلم تبلیغات اینستاگرامی در رشت| پنل رایگان اس ام اس در رشت |گیل ادز|تبلیغات تلگرامی در رشت onStorie خاتون محمد قصه دستنوشته ها