_برفستان_عارفان


ای خدا!] مرا تو نامتناهی ساختی و این خشنودی خاطر تو بود.

این کالبد فانی را تو بارها و بارها تهی از جان ساختی و بار دیگر لبریز از هستی گرداندی.

این نای حقیر نواگر را تو بر فراز کوهسارها و هامون ها کشاندی و با دَم خویش نغمه های جاوید تازه سر دادی.

با تماس جان بخش دستانت، قلب کوچک من بیکرانه اسیر شادمانی می گردد و سخن های ناگفتنی می سراید.

ارمغان های لایتناهی، تنها از گذرگاهِ این دست های بسیار کوچکم به من ارزانی می شوند. دوران ها رَه می سپُرند و تو همچنان فرو می باری باران رحمت را، و مرا همچنان توان هست که پذیرا عنایاتت را.


***


بدین جا روی آورده ام تا برایت سرود بخوانم. در این بارگاه تو، مرا گوشه ای هست که بنشینم! در جهانِ تو مرا کاری نیست که انجام دهم. عمر بی حاصل من سودش جز این نیست که ناخواسته این هم آهنگی را بر هم زنم. وقتی زمانْ ضربه ای را می نوازد که نیایش آرام تو در معبد ظلمانی نیم شب آغاز گردد، به من فرمان بده ای سرور من، که برابرت به پا خیزم و آواز خود را سر دهم. زمانی که در هوای بامدادی، چنگ زرین به نغمه درمی آید، به من این افتخار را ارزانی بدار که به پیشگاهت بار یابم.

[خدایا!] اگر با من سخن نگویی، دل خویش را با سکوت تو انباشته خواهم ساخت و به بردباری خو خواهم کرد. به لبْ بستگیِ خود ادامه خواهم داد، و چونان شب بیدارِ پُر ستاره به انتظار خواهم نشست و سر به گریبان خویش فرو خواهم برد.


***




برفستان خواهم ,خویش منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

03-music اُسطوره چت | وبلاگ اُسطوره چت Infinity ???? خسرو آویشو تخفیفان غذاهای دریایی دانلود کده